نوشته های مداد سیاه

من مربای خدا را میفروشم، میخری؟

نوشته های مداد سیاه

من مربای خدا را میفروشم، میخری؟

من را ندیدی؟

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ق.ظ


منو ندیدی؟ انقدر حواس پرت شده ام که خودم هم گم کردم. درست از وقتی شما رو پیدا کردم. می‌دونستین تا خونه شما رو چشم بسته میام ولی وقتی میخوام برگردم، باید با ویز بیام؟
حرف از شما شد یادم اومد؛ یادتون هست روزی رو که با هزار تا مثال میخواستم بهتون بگم چقدر دوستتون دارم و در آخر گفتم: خانوم! این کلمات مرسوم و متداول منو توی بیان احساسم به شما اقناع نمی‌کنن، این عبارات خیلی خوبن و کامل ولی از بس دست به دست شده اند رنگ‌ و روشون رفته. شما هم گفتین باید خودمون واژه اختراع کنیم؟ بعد خندیدیم و به همون دوستت دارمِ معمول و نخ نما شده بسنده کردیم در حالیکه می‌دونستیم چی داریم به هم میگیم.
شوخی گرفتیم اختراع کلمه رو تا اینکه یه روز بهتون گفتم:
بانو! تا بحال به آهنگ خوشگل دقت کردین؟ میگی خوش گل و تموم‌ میشه میره. ولی زیبا اینجوری نیست، وقتی میگی زیبا، میتونی کش بدی صداتو و بفهمونی که قشنگی تمومی نداره. آی زیبا انتها نداره، تا نفست یاری کنه می تونی ـایِ زیبا رو مد بذاری روش و با کلاهش کنی و تا بینهایت کشش بدی.
بعد از اون بود که بجای دوستت دارم، نوشتیم: آ.
یعنی ساده و اینفینیتی دوستت دارم، مد دار، کشیده، لا ینقطع و نفسگیر.
یا برای اینکه وسط حرف هم نپریم به یاد نخطه سر خط دیکته های کودکی، وقتی حرفمون تموم میشد و منتظر شنیدن جواب بودیم، یه نقطه میذاشتیم. یعنی حالا تو بگو. نقطه شد یعنی دیگه هیچی ندارم که بگم، خودت از چشام بخون.
وقتی هم که حرفی نداریم تا جوابگوی اون حجم از عاطفه ای باشه که نثار شده، میگیم سکوت. یعنی زبونم قاصره، خودت از چشمام بخون.
.
آخ آخ، حرف تو حرف اومد یادم رفت، یه نگاه کن ببین تو کشو لباسات نیست؟ روی برس میز آرایشت، زیر بالشتت هم ببین، روی لبه رژی شده فنجون چاییت، یا زیر پتویی که روی کاناپه دراز کشیده بودی روت بود، اگه اونجا نباشه روی دامن طوسی عروسکی اته، توی سبدی که لباسهایی رو که یه بار پوشیدی و هنوز تمیزن میندازی توش. اونجا نباشه روی نخ کش حلقه آستین پیرهن راه راهته. اگه اونجا هم نباشه پس وقتی سرت‌ رو شستی، رفته از روی موهات. آخه عطر موهاتم، کمر بند حوله تن پوشت، شماطه ساعتی که کوکش میکنی بیدارت کنه. غبار روی گلای قالی ات، لاک صورتی ناخنونت، که انقدر کمرنگه فقط خودت میدونی زدی، صدات، وقتی توی دلت با خودت حرف میزنی، من پرده پنجره بالکنتم، که زدی کسی تماشات نکنه.

شرمنده، یادم نبود، دنبالش نگرد.
تو رو با خودم آوردم و خودمو گذاشتم جای تو.

#مداد_سیاه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۹
علی عسگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی